چای تلخ
چای تلخ را مز مزه می کنم
بی قند ، بی طعم ، بی گرما
و دیدگانم به همراه تفاله ای سیاه رنگ غرق می شود
این جا ، درین اعماق سیاه
لابه لای همه تاریکی ها هم
خستگی ای به در می رود
پس درین میان ها هم
بهانه ای برای زندگی هست ...
مهسا
چای تلخ
چای تلخ را مز مزه می کنم
بی قند ، بی طعم ، بی گرما
و دیدگانم به همراه تفاله ای سیاه رنگ غرق می شود
این جا ، درین اعماق سیاه
لابه لای همه تاریکی ها هم
خستگی ای به در می رود
پس درین میان ها هم
بهانه ای برای زندگی هست ...
مهسا
همیشه بهانه برای زندگی هست حتی با چای تلخی که مزه خاک می ده
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست آن قدر تنهایم که حتی دردهایم دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست